چگونه دل نگه دارم ز عشقت

شاعر : عطار

که گر دل هست غايب مي‌نمايدچگونه دل نگه دارم ز عشقت
که چون شادي مناسب مي‌نمايدغم عشقت به جان بخريد عطار
خطت را مشک کاتب مي‌نمايدرخت را ماه نايب مي‌نمايد
که دو ابروش حاجب مي‌نمايدرخت سلطان حسن يک سوار است
اگرچه صد عجايب مي‌نمايدرخت را صبح صادق کس نديده است
هميشه صبح کاذب مي‌نمايدچو در عشق صادق نيست يک تن
مشارق يا مغارب مي‌نمايدندانم تا چو رويت آفتابي
نه رهبان و نه راهب مي‌نمايدچو زلفت نيز زناري به صد سال
که خون‌ريزيش واجب مي‌نمايدچه شيوه دارد آخر غمزه‌ي تو
چنين دانم که راتب مي‌نمايدز ديوان جهان هر روز صد خونش
که دو رسته کواکب مي‌نمايدعجب برجي است درج دلستانت
نخستين مست تايب مي‌نمايدز عشقت چون کنم توبه که از عشق
ولي عشق تو غالب مي‌نمايدبسي با عشق تو عقلم چخيده است
که دل در عشق راغب مي‌نمايددلم بردي و گفتي دل نگه‌دار